آویناآوینا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

آوینا؛ عشق مامان و بابا

خداحافظ مادر جون

1394/12/3 13:24
392 بازدید
اشتراک گذاری

20 بهمن 94 مادر جون از کنار ما رفت. رفت و ما رو با غم نبودنش و یک دنیا خاطره تنها گذاشت.

 

غم از دست دادن یک عزیز رو نمیشه نوشت...

 

نمی دونم خاطرات زیبایی که تو در کنار مادرجون داشتی، یادت می مونه یا نه. سن 2 سال و 8 ماهگی برای ثبت خاطره بلند مدت خیلی کمه. ولی خیلی دوست دارم این خاطرات زیبا برات بمونه، چون تو ارتباط خیلی خوبی با مادرجون داشتی و همین طور مادرجون با تو.

 

مادرجون برای تو خیلی زحمت کشیدند. 9 ماه کامل در کنار همدیگه بودید. از وقتی که 4 ماهه بودی تا 1 سالگیت. همین طور وقتی که ما کارداشتیم، مادرجون همیشه یه خوبی از تو مراقبت می کردند. و جالب اینجاست که تو همیشه از در کنار مادرجون بودن راضی و خوشحال بودی. وقتایی که تو پیش مادرجون بودی، همیشه خیال من راحت بود و دلم گرم. چون بهتر از یک مادر به تو می رسیدند و هوای تو رو داشتند.

 

شعر مشهور مادرجون و تو: آوینا طلا، نبینه بلا

 

مادر جون یک دنیا خوبی و مهربانی بود.

 

نمی تونم بیشتر از این بنویسم و البته گریه هم اجازه نمیده. روحشان شاد و قرین رحمت. فاتحه.

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (4)

نسیم جون
3 اسفند 94 14:43
خدا رحمتشون کنه
مریم
3 اسفند 94 23:28
سلام خدا رحمتشون کنه اللهم صل علی محمد و آل محمد دختر تون رو براتون حفظ کنه ان شا الله
افسانه و محمدرضا
پاسخ
ممنونم ، به همچنین شما و عزیزانتان را خدا حفظ کنه
عمه سارا
9 اسفند 94 13:00
غم بزرگیه، چطور باور کنیم که دیگه نمیتونیم ببینیمش
افسانه و محمدرضا
پاسخ
خیلی سخته، غم دلتنگی
ساینا
9 اسفند 94 21:27
خدارحمتشون کنه.روحشان شاد و یادشان گرامی
افسانه و محمدرضا
پاسخ
ممنون عزیز مهربونم